نجف لک زایی

مصاحبه با حجّت الاسلام والمسلمین دکترنجف لک­زایی : از بحران حکمرانی مدرن تا الگوی ولایی: تبیین حکمرانی قرآنی در اندیشه مقام معظم رهبری

مصاحبه با حجّت الاسلام والمسلمین دکترنجف لک­زایی

عنوان مصاحبه: از بحران حکمرانی مدرن تا الگوی ولایی:

تبیین حکمرانی قرآنی در اندیشه مقام معظم رهبری

بخش اول: تبارشناسی و نقد مفهوم حکمرانی مدرن

پرسش ۱

جناب استاد، برای شروع، لطفاً تمایز مفهومی میان «حکومت» و «حکمرانی»Governance) ) را توضیح دهید. خاستگاه تاریخی پیدایش مفهوم «حکمرانی نوین» چیست و این مفهوم در پاسخ به کدام چالش در دنیای مدرن پدیدار شد؟

پاسخ

پیش از هر چیز باید روشن کنیم که «حکمرانی» به‌عنوان یک مفهوم، چه پیشینه و جایگاهی دارد. این واژه معادل Governance» » بوده و دو معنای متفاوت را شامل می‌شود: یکی معنای سنتی و دیگری معنای جدید. حتی اصطلاح «New Governance» یا «حکمرانی جدید» هم در ادبیات امروز رایج شده است. در زبان انگلیسی، برای «حکومت» از واژه Government ‌و برای «حکمرانی» از Governance استفاده می‌شود؛ همان‌طور که در زبان فارسی، ما دو واژه متمایز «حکومت» و «حکمرانی» داریم. این تمایز، نکته مثبتی است زیرا به ما کمک می‌کند درک کنیم که با دو مفهوم مجزا سر و کار داریم. البته در کاربردهای غیرتخصصی، گاهی این مفاهیم با هم خلط می‌شوند؛ مثلاً «دولت» به‌جای «حکومت» یا «حکمرانی» به کار می‌رود، اما متخصصان معمولاً این مفاهیم را با معنا و جایگاه دقیق خود استفاده می‌کنند. مفاهیم «دولت»، «حکومت» و «نظام سیاسی» از وضوح لازم برخوردارند، لذا در اینجا مستقیماً وارد بحث اصلی یعنی «حکمرانی» به‌عنوان یک پدیده مستحدث می‌شویم.

«حکمرانی نوین» مانند بسیاری از مفاهیم دیگر در مغرب‌زمین شکل گرفته و عمر آن به اواخر قرن بیستم بازمی‌گردد؛ در گذشته چنین سابقه‌ای نداشته است. در برداشت سنتی، حکمرانی تفاوت چندانی با حکومت نداشت و بیشتر به معنای اعمال قدرت تعبیر می‌شد. اما چه شد که به سمت مفهوم جدید حرکت کردند؟ این تغییر در پاسخ به بحران‌هایی بود که دولت مدرن پدید آورد. دولت مدرن از آغاز شکل‌گیری، خاصیتی فراگیر داشت و در همه حوزه‌ها دست‌اندازی کرد تا همه چیز را زیر سلطه خود بگیرد؛ در حالی که دولت‌های سنتی چنین ظرفیتی نداشتند و حتی اگر می‌خواستند هم نمی‌توانستند این‌گونه عمل کنند. دولت سنتی معمولاً به وظایفی محدود مانند ایجاد نظم داخلی و دفع تهدیدات خارجی می‌پرداخت. امروزه اما دولت مدرن علاوه بر این وظایف، مسئول اشتغال، آموزش، بهداشت و بسیاری امور دیگر نیز شناخته می‌شود.

دولت مدرن با در دست گرفتن این عرصه‌ها، به مرور حجیم و فربه شد و به نقطه‌ای رسید که یا ورشکست شد یا در آستانه ورشکستگی قرار گرفت و گرفتار مفاسد گوناگون شد؛ بحران زمانی حادتر می‌شد که از این دولت انتظار «توسعه و پیشرفت» نیز وجود داشت. این وضعیت حتی به کشورهای در حال توسعه، مثل برخی کشورهای آفریقایی، تسری پیدا کرد. پرسش این بود: با وجود سرمایه و طرح، چرا توسعه رخ نمی‌دهد؟ پاسخ، نگاه دوباره به الگوی دولت سنتی بود که میدان را برای مشارکت مردم و بخش خصوصی بازمی‌گذاشت. بر این اساس گفتند باید از حجم دولت مدرن کاست و به سمت «دولت حداقلی» رفت. علاوه بر این، باید برای بازار و نیروهای اقتصادی، فرهنگی و نهادهای مردمی نقش فعال تعریف کرد. اهمیت تشکل‌های مردمی در آن بود که این نهادها تا حد زیادی «خودتنظیم‌گر» بوده و نیازمند نظارت دائمی نیستند؛ برخلاف فعالیت‌های اقتصادی دولتی که دائماً به ناظران متعدد نیاز دارد و بازدهی پایینی دارد.

در این زمینه، مشهورترین رویکرد «حکمرانی خوب» بود که نهادهایی چون بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول در هنگام اعطای وام به کشورها مطرح کردند و شاخص‌هایی مانند شفافیت، مشارکت مردم و عدالت را برای آن تعیین نمودند. در کنار این، رویکردهای دیگری مانند «حکمرانی سالم» نیز شکل گرفت و به‌تدریج انواع متنوعی از حکمرانی نظیر حکمرانی شبکه‌ای، جهانی، شرکتی و… پدید آمد که امروز تعدادشان به بیش از ۲۰ نوع رسیده است. در ایران نیز مباحث حکمرانی با همین عنوان «حکمرانی خوب» آغاز شد و نخستین پروژه در این حوزه را مجلس شورای اسلامی اجرایی کرد. موضوعاتی چون اهمیت سازمان‌های مردم‌نهاد (NGOها) و جامعه مدنی نیز در همین چارچوب مورد توجه قرار گرفت.

پرسش ۲

با توجه به این خاستگاه، جوهر و کارکرد اصلی «حکمرانی» چیست؟ این رویکرد برای حل چه نوع مسائلی طراحی شده است و این ایده را چگونه می‌توان با مصداق توضیح داد؟

پاسخ

اما قلب بحث حکمرانی چیست؟ مباحث پیشین هنوز به این پرسش پاسخ نمی‌دهد که چگونه باید بخش خصوصی و سایر بازیگران را به شکل واقعی وارد میدان عمل کرد. حلقه‌ی مفقوده در بحث حکمرانی این است که در شرایط عادی، هر فرد یا نهادی کار خود را انجام می‌دهد، اما وقتی به خروجی کلان می‌نگریم، مشاهده می‌کنیم آنچه مطلوب ما بوده، محقق نشده است. برای تبیین این موضوع مثالی می‌زنم: فرض کنید سنگ بزرگی در اختیار دارید و هدف، تراشیدن مجسمه‌ای زیبا از رستم است. پنجاه سنگ‌تراش ماهر را به کار می‌گیرید و به آن‌ها می‌گویید طبق یک نقشه مشخص کار کنند. اگر این افراد هماهنگ عمل کنند، نتیجه مطلوب خواهد بود. اما اگر هماهنگ نباشند، حتی اگر همگی بی‌وقفه کار کنند، ممکن است یک گوشه از سنگ بیش از حد تراشیده شود و کل کار خراب گردد؛ یعنی نتیجه‌ی مطلوب به دست نمی‌آید. بنابراین ما به مفهومی به نام «هماهنگی کلان» میان همه‌ی ساختارهای اجتماعی، اعم از دولتی و غیردولتی، نیاز داریم.

وقتی این نهادها فعالیت می‌کنند، باید خروجی مورد انتظار، چه پیشرفت اقتصادی و چه تحقق ارزش‌هایی مانند عفاف و حجاب، حاصل شود. چرا مسئله عفاف و حجاب آن‌طور که باید به نتیجه نمی‌رسد؟ زیرا ممکن است سی دستگاه مختلف در این زمینه مأموریت داشته باشند و روی کاغذ همه‌چیز مشخص شده باشد؛ اما وقتی از جلسه خارج می‌شوند، هرکدام کار خود را بدون هماهنگی با دیگران انجام می‌دهد. حتی نیازی نیست که کاری نکنند؛ همین‌که کار ناهماهنگ انجام دهند، نتیجه معکوس خواهد داشت. گویی آن قرارگاه مرکزی که بتواند مسئله را از نقطه‌ی آغاز تا مقصد هدایت و هماهنگ کند، وجود ندارد.

پس دریافتند که به سازوکاری نیاز است تا بتواند نقش آن قرارگاه را ایفا کند؛ مرکزی که مسئله را از مبدأ تا مقصد مدیریت نماید. حکمرانی از جنس مدیریت است، اما مدیریت در سطحی بالاتر. در مدیریت معمولی، شما با واحدهای مشخصی سروکار دارید و آن‌ها را هدایت می‌کنید. اما حکمرانی، مدیریت کلان است و حتی مدیریت‌های کلانِ متعارف نیز چنین پیچیدگی‌ای ندارند. در مدیریت، معمولاً سیاستمدار ایده‌پرداز است و مدیر، آن ایده را محقق می‌سازد. اما در حکمرانی متوجه شدند که برخی مسائل اجتماعی وجود دارد که راه‌حل آن‌ها صرفاً در مدیریت، سیاست، روان‌شناسی یا جامعه‌شناسی خلاصه نمی‌شود. برای رسیدن به این اهداف، باید مدیران، سیاستمداران، جامعه‌شناسان، روان‌شناسان، فقها، متکلمان، متخصصان اخلاق، بازاریان، عناصر فرهنگی، روزنامه‌نگاران، والدین، آموزش و پرورش و به‌اصطلاح، «همه‌ی ذی‌نفعان» حضور داشته باشند. اگر حتی یکی از این‌ها کارشکنی کند، به همان میزان در نتیجه‌ی نهایی خلأ ایجاد می‌شود. پس به چه نتیجه‌ای رسیدیم؟ مسئله‌ی حکمرانی، معطوف به مسائل بغرنج و پیچیده است، نه هر مسئله‌ای. اگر مسئله‌ای وجود دارد که یک وزارتخانه به تنهایی می‌تواند آن را به انجام برساند، اساساً در دستور کار حکمرانی قرار نمی‌گیرد. اگر چنین مسئله‌ای را در دستور کار حکمرانی قرار دهید، فقط آن را خراب می‌کنید. اگر دستگاهی بتواند مسئله‌ای را به‌تنهایی و به‌خوبی انجام دهد، یا اگر خانواده‌ها خودشان از عهده‌ی کاری برمی‌آیند، نباید در آن مداخله کرد. حکمرانی، ویژه‌ی مسائل پیچیده است. این مفهوم، متفاوت از تعاریف رایج است.

بخش دوم: نظریه ولایت به‌مثابه الگوی جایگزین: مبانی و ارکان

پرسش ۳

در گذار از الگوی غربی، شما کلیدواژه قرآنی «ولایت» را به عنوان سنگ‌بنای نظریه حکمرانی اسلامی معرفی می‌کنید. این مفهوم، با استناد به تعریف مقام معظم رهبری، چگونه از یک مفهوم کلامی-فردی فراتر رفته و به یک «نظریه سیستمی» برای اداره و حرکت جامعه تبدیل می‌شود که قادر به ایجاد آن «قرارگاه مرکزی» است؟

پاسخ

وقتی به سراغ مفهوم‌سازی می‌رویم، باید دقت کنیم که صرفاً به ترجمه مفاهیم برآمده از منابع خارجی اکتفا نکنیم، بلکه بکوشیم با رجوع به مبانی فکری و فرهنگی خود، تقریری بومی و اصیل عرضه نماییم. اگر صرفاً به نقل‌قول از نهادهایی چون صندوق بین‌المللی پول یا بانک جهانی بسنده کنیم، در نهایت به سازه‌ای می‌رسیم که با روح فرهنگ و ارزش‌های ما بیگانه است و نمی‌تواند پاسخی کارآمد به مسائل جامعه ما ارائه دهد.

ما با مراجعه به قرآن کریم و روایات، ظرفیت‌سنجی کردیم و دریافتیم که جامع‌ترین و گویاترین واژه‌ای که می‌تواند این مفهوم را پوشش دهد، واژه‌ی «ولایت» است؛ آن هم با تقریری که مقام معظم رهبری (مدظله العالی) ارائه می‌دهند. ایشان در کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» (ویرایش سوم، صفحه ۴۱۳)، ولایت را این‌گونه تعریف می‌کنند:

«به هم پیوستگی و هم‌جبهگی و اتصال شدید یک عده انسانی که دارای یک فکر واحد هستند، به دنبال یک هدف واحد در یک راه واحد قدم برمی‌دارند و برای تحقق یک مقصود مشترک تلاش می‌کنند.»

این تعریف، «ولایت» را نه یک رابطه فردی، بلکه یک شبکه ساختاریافته معرفی می‌کند که دارای یک نقطه کانونی است و اعضای آن، هم با آن مرکز، ارتباطی شدید دارند و هم با یکدیگر. این‌گونه است که یک شبکه با دو بُعد طولی (ارتباط با مرکز) و عرضی (ارتباط اعضا با یکدیگر) پدید می‌آید. برای تبدیل این مفهوم به یک الگوی عملی، می‌توان از مفهوم «ارکان حرکت» یاری گرفت. انسان—چه در بُعد فردی و چه در قالب نهادها و جامعه—موجودی در حال حرکت است که از نقطه‌ای (مبدأ) به سوی مقصدی در حرکت است. این حرکت، نیازمند شناخت دقیق مبدأ، مقصد نهایی، اهداف میانی، و همچنین انگیزه‌ها و محرک‌های معرفتی و معنوی است. وقتی شما بخواهید این نگاه را در سطح یک نهاد—مانند حوزه علمیه، نیروی مسلح، دانشگاه یا بازار—پیاده کنید، با پیچیدگی‌هایی مواجه می‌شوید؛ زیرا هر نهاد، مأموریت‌ها و مسئولیت‌های خاص خود را دارد. در اینجا ضرورت یک «قرارگاه مرکزی» یا «مرکز فرماندهی» واحد آشکار می‌شود که بتواند همه‌ی این نیروها و منابع را حول یک محور و برای یک هدف مشترک هماهنگ سازد. بنابراین، «ولایت» با این تعریف سیستمی، دقیقاً همان قرارگاه مرکزی است که می‌تواند حرکت‌های پراکنده را منسجم کرده و جامعه را به سمت اهداف متعالی هدایت کند.

پرسش ۴

شما برای تبیین ساختار این نظریه، به یک «حدیث سیستمی» استناد می‌کنید. لطفاً ارکان سه‌گانه این نظم ولایی (ارتباط طولی: ولی‌الله، ارتباط عرضی: مؤمنین، و ارتباط سلبی: برائت) را تشریح کرده و تمایز بنیادین آن را با سایر نظام‌های اجتماعی سکولار یا حتی دینی غیرسیستمی توضیح دهید.

پاسخ

این ضرورت، از پشتوانه‌ی متقن روایی نیز برخوردار است. یک حدیث قدسی بسیار راهبردی—که به سبب دلالت‌های عمیق ساختاری، می‌توان آن را «حدیث سیستمی» نامید—این ضرورت را به وضوح اثبات می‌کند. این حدیث در صفحات ۱۷۸، ۱۷۹، ۴۹۹ و ۵۰۰ کتاب «طرح کلی» نقل شده است. مفاد این حدیث شریف که با عبارات مختلف در کتاب الکافی از امام باقر (علیه السلام) روایت شده، چنین است:

«من قطعاً عذاب می‌کنم هر آن‌کس را که ولایت امامی غیر از جانب من را بپذیرد، هرچند در اعمال فردی خود عابد و پرهیزکار باشد؛ و قطعاً می‌بخشم هر آن‌کس را که تحت ولایت امام عادل از جانب من باشد، هرچند در اعمال شخصی خود گناهکار باشد.»

این حدیث به وضوح نشان می‌دهد که نجات و سعادت فرد، در گرو قرار گرفتن در مدار ولایت و اتصال به سیستم هدایت جمعی است. فردی که خود را از این سیستم جدا کند، حتی با بهترین اعمال فردی، نمی‌تواند به مقصد برسد؛ همچون مسافری که در قطارِ عازمِ شرق، در خلاف جهت و به سوی غرب می‌دود. حرکت او نه تنها مفید نیست، بلکه بی‌ثمر و گمراه‌کننده است.

این نگرش، تمایزی بنیادین با نظریه‌های متعارف حکمرانی در جهان دارد. هر نظریه‌ی حکمرانی، بر اساس یک «نظریه‌ی نظم» خاص بنا شده است. اگر نظم شما «هرمی» و سلسله‌مراتبی باشد، حکمرانی شما نیز از بالا به پایین و دستوری خواهد بود. اگر نظم شما «بازاری» و مبتنی بر عرضه و تقاضا باشد، حکمرانی شما شرکتی و سودمحور می‌شود. و اگر نظم شما «شبکه‌ای» و خودجوش باشد، حکمرانی شما نیز شبکه‌ای خواهد شد.

اما ما قائل به «نظم ولایی» هستیم. این نظم، ترکیبی است از سه ارتباط کلیدی:

۱. ارتباط عمودی و طولی: پیوند آحاد مؤمنین با ولیّ، که مبتنی بر اطاعت آگاهانه و قلبی است، نه رابطه سلطه‌گرانه.

۲. ارتباط افقی و عرضی: پیوند مؤمنین با یکدیگر، که مبتنی بر تعاون، هم‌افزایی و تکمیل نقاط قوت و ضعف یکدیگر است.

۳. ارتباط سلبی: مرزبندی با دشمن، که مبتنی بر دشمن‌شناسی و عدم هم‌جبهگی با اوست.

این سه بُعد در کنار یکدیگر، ساختار «نظام ولایی» را صورت‌بندی می‌کنند که نه هرمِ صرف است، نه بازار و نه شبکه‌ی محض؛ بلکه یک ساختار منحصربه‌فرد است که از مبانی انسان‌شناختی و هستی‌شناختی اسلام نشأت می‌گیرد.

با این توصیف، حکمرانی مطلوب، حکمرانی مبتنی بر «نظام ولایی» است که همه‌ی اجزای جامعه—از دولت و مردم تا نخبگان و بخش خصوصی—را حول یک مرکز ولایت هماهنگ می‌کند و تمامی ظرفیت‌ها را به میدان عمل می‌آورد. این همان حکمرانی فرادستگاهی، فرادولتی و فرابخش خصوصی است که برای حل مسائل کلان کشور، تنها به دولت متکی نیست، بلکه همه‌ی ظرفیت‌های ملی را بسیج می‌کند. این الگو، بومی و برآمده از فرهنگ اسلامی ماست و می‌تواند جامعه‌ی ما را در مسیر حرکت به سوی اهداف متعالی خود—که همانا قرب به خداوند متعال است—هدایت و راهبری نماید.

پرسش ۵

این نظریه، لوازم راهبردی مشخصی را به همراه دارد. با توجه به اولویت «ولایت» بر سایر ارکان دین در کلام امام باقر (ع)، لطفاً تبیین فرمایید که چگونه سه ضلع این نظام (ارتباط طولی با ولی‌الله، ارتباط عرضی با مؤمنین، و برائت از دشمن) یک ساختار به هم‌پیوسته را تشکیل می‌دهند و چرا «برائت» در این میان، از یک توصیه اخلاقی به یک عنصر هویت‌بخش و ساختاری تبدیل می‌شود؟

پاسخ

هرچه بیشتر در باب مفهوم ژرف ولایت می‌اندیشیم، به نکته‌ای ظریف و در عین حال حیاتی وقوف می‌یابیم؛. سخن بر سر رمزگشایی از این فرمایش معصوم است که چرا «ولایت» بر تمامی ارکان اسلام برتری دارد؟ این همان حقیقت بنیادین است. به این معنا که اگر فردی صرفاً مدعی محبت الهی باشد، اما پیوند عملی او با ولیّ خدا گسسته باشد، این ادعا به‌تنهایی سودمند نخواهد بود. محک اصلی آن است که تعهد واقعی و وفاداری امروز شما در کدام جبهه و نسبت به چه کسی تعریف می‌شود. آیا خود را مخاطب آیه شریفه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» می‌دانید؟ در این صورت، باید افق دید و عمل خود را بر اساس فرامین الهی تنظیم کنید، همان‌گونه که در طلیعه سوره مائده—که سوره ولایت است—ترسیم شده است.

وقتی مؤمن ندای «لَبَّیْکَ اللَّهُمَّ لَبَّیْک» سر می‌دهد، در حقیقت، با پیامبر و سپس با امام عصر خویش بیعت می‌کند. اینجاست که یک‌بار دیگر راز تفوق ولایت آشکار می‌شود. چه بسا فردی اهل نماز و حتی حافظ قرآن باشد، اما اگر مؤلفه‌ی شناخت دشمن و برائت از او—که از لوازم لاینفک ولایت است—در منظومه فکری و عملی او غایب باشد، تمامی این اعمال چونان بنایی است که بر شالوده‌ای سست استوار گشته است. به عبارت دیگر، دشمن‌شناسی و اتصال به ولایت—هم در بُعد طولی و هم عرضی—شروط لازم برای قوام ایمان هستند. البته باید از افراط در این امر پرهیز کرد؛ مبادا افرادی همچون خوارج، در تشخیص دشمن چنان به بیراهه روند که حتی برادر ایمانی خود را در دایره دشمنان قرار دهند. ضابطه اساسی آن است که خط دشمن‌شناسی باید دقیقاً در امتداد همان مسیری باشد که ولیّ امر معین می‌کند.

بنابراین، این سه ضلعِ «مثلث هدایت» باید در کنار یکدیگر تحقق یابند: اتصال به ولایت طولی (ارتباط با خدا، رسول و امام)، اتصال به ولایت عرضی (رهبری جامعه در عصر غیبت) و برائت از دشمن. اگر این سه با هم محقق شوند، نتیجه‌ی دقیق آن – حتی اگر مؤمنین در ابتدا کنترل دولت را نیز در دست نداشته باشند – این خواهد بود که قادر خواهند بود دولت را به دست گیرند؛ یعنی می‌توانند انقلاب کنند.

بخش سوم: لوازم، ابعاد راهبردی و پیامدهای نظریه ولایت

پرسش ۶

اگر جامعه‌ای تحت سلطه طاغوت باشد و امکان تحقق این «نظام ولایی سه‌ضلعی» در آن فراهم نباشد، این نظریه چه راهکار بنیادین و تعهد ذاتی را پیش روی مؤمنین قرار می‌دهد؟

پاسخ

پیامد منطقی تحقق همزمان سه ضلع ولایت، توانمندسازی مؤمنین برای به دست گرفتن حاکمیت است؛ به عبارت دیگر، این نظام ظرفیت «انقلاب» را ایجاد می‌کند. اما پرسش این است که چرا مؤمنین باید به انقلاب یا «هجرت» روی آورند؟

پاسخ در این کلام نهفته است که: «آیا اندیشیده‌اید که چرا گاهی هجرت واجب می‌شود؟» حقیقت آن است که فرد به‌تنهایی نمی‌تواند بار امانت ولایت را بر دوش کشد. در شرایطی که ساختار حاکم بر جامعه بر کفر و طغیان استوار است، بر مؤمن واجب است که برای حفظ ایمان خود بپاخیزد. منطق این است: پیامبر و ولیّ خدا دعوت خویش را عرضه کرده و ما ایمان آورده‌ایم؛ اما وقتی به محیط پیرامون می‌نگریم، جریان حاکم را جریان طاغوت می‌یابیم و چون نمی‌خواهیم به شرک آلوده شویم، ناگزیر از انتخابی سرنوشت‌ساز هستیم: یا باید جامعه موجود را دگرگون سازیم، و یا اگر این امر ممکن نباشد، باید برای تأسیس جامعه‌ای که ولایت الهی در آن حاکم است، «هجرت» کنیم تا بتوانیم به تعهدات ایمانی خود عمل نماییم. البته وجوب و کیفیت هجرت نیز به تشخیص ولیّ امر بستگی دارد و این حکم، محدود به یک مقطع تاریخی نیست.

بر این مبنا، برای کسانی که ولایت الهی را پذیرفته‌اند، ساختن جامعه‌ای توحیدی و پی‌ریزی تمدنی الهی، یک تعهد ذاتی و غیرقابل تفکیک از ایمان است. برای کسانی که ولایت الهی را پذیرفته‌اند، ساختن یک جامعه‌ی توحیدی و بنای یک تمدن الهی، جزو تعهدات ذاتی است. چرا؟ زیرا آنان نمی‌خواهند در دام شرک گرفتار آیند. بحث بر سر این است: اگر می‌خواهید به توحید ناب برسید، باید جریان ولایت در تمامی زوایای زندگی شما جاری شود. این جریان ولایت است که می‌بایست در همه‌ی ساحت‌ها و سطوح فردی و اجتماعی جریان یابد تا جامعه‌ای مطابق با «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» در سوره‌ی حمد شکل گیرد. عبودیت چیست؟ عبودیت یعنی زدودن هرگونه شرک. عبودیت ملازم با اطاعت است و اطاعت نیز ملازم با معرفت. یعنی شما باید نظامات اسلامی را بشناسید تا بتوانید به آن عمل کنید و به عبادت حقیقی برسید. این معرفت، تنها با انس با قرآن، انس با ولی، انس با نهج‌البلاغه و شناخت عمیق دین و سپس اقامه‌ی آن حاصل می‌شود. چگونه می‌توان دینی را اقامه کرد، در حالی که حتی آن را نشناخته‌ایم.

افزون بر این، یک مکتب فکری منسجم و اصولی، چنان است که هر یک از مبانی آن، سایر اصول را در خود منعکس می‌کند. شما می‌توانید از «عبادت» آغاز کنید و به ضرورت ساخت «تمدن» برسید؛ از «ولایت» شروع کنید و به همان مقصد نائل شوید؛ یا از «نبوت» و «معاد» حرکت کنید و باز به همین اصول کلیدی بازگردید. این مکتب، شبکه‌ای به‌هم‌پیوسته را عرضه می‌کند؛ گویی رمزگان DNA) ) آن در هر سلول از این پیکره نظری تعبیه شده است. این منطق در حوزه حکمرانی اسلامی نیز صادق است: اگر مسائل جامعه حل نمی‌شود، ریشه آن را باید در نقصان تحقق رکن «ولایت» جستجو کرد. اگر می‌خواهیم حکمرانی اسلامی داشته باشیم و گره از مشکلات بگشاییم، باید بخش ولایت را سامان دهیم. اما ولایت درست به چه معناست؟ یعنی ولی که به تنهایی کاری از پیش نمی‌برد. خداوند ولی است و می‌فرماید: «إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُم». در دوران انبیای اولیه، خداوند خود مستقیم عمل می‌کرد، اما به تدریج فرمود شما نیز باید اقدام کنید. داستان حضرت موسی (ع) در سوره مائده در این زمینه بسیار عبرت‌آموز است. با وجود حضور پیامبر الهی، عذاب چهل‌ساله بر قوم او—و نه بر مشرکان—نازل شد، زیرا قوم از عمل به تکلیف خود سر باز زد. این یک پیام ابدی است: اگر جامعه به وظیفه خود در قبال ولیّ عمل نکند، حتی حضور امام معصوم (ع) نیز به‌تنهایی مانع نزول عذاب نخواهد بود. یاری خداوند، امری دوطرفه و مشروط به اقدام و نصرت مؤمنان است. همان‌گونه که خواجه نصیرالدین طوسی می‌گوید: «غیبتُه مِنّا»؛ غیبت او به‌سبب کوتاهی ماست. امروز نیز که سخن از حکومت جهانی است، باید انتظاری جهانی و کنشگری فعال شکل گیرد. اگر جامعه—چنانکه امام راحل (ره) فرمودند—شب و روز برای این هدف بکوشد، آنگاه تحول موعود رخ خواهد داد.

 

 

 

پرسش ۷

برای تحقق این حکمرانی امت‌محور، فهم دقیق مفهوم «ولایت» و نقش «ولی» ضروری است. لطفاً با استناد به تقریر مقام معظم رهبری، تعریف دقیق «ولایت» به مثابه یک «نظم تشکیلاتی» را توضیح دهید.

پاسخ

برای فهم دقیق این سازوکار، باید به تعریف مبنایی «ولایت» در منظومه فکری مقام معظم رهبری بازگشت. ایشان در صفحه ۴۱۳ کتاب «طرح کلی»، ولایت را چنین تعریف می‌کنند: «به هم پیوستگی و هم‌جهتی و اتصال شدید یک عده انسان دارای یک فکر واحد، که جویای یک هدف واحدند، در یک راه قدم برمی‌دارند و برای یک محصول تلاش می‌کنند.» این تعریف، یک نظم تشکیلاتی منسجم را به تصویر می‌کشد که می‌توان از آن به مثابه «انضباط سازمانی بسیار شدید» تعبیر نمود.

فرایند تکوین تمدن اسلامی نیز از همین نقطه عزیمت می‌کند. معظم‌له در صفحه ۴۰۹، ریشه‌ای‌ترین ضعف مسلمانان را «ضعف ایمان» معرفی می‌کنند و معتقدند اگر این ضعف مرتفع گردد، دو ثمره بنیادین حاصل می‌شود: نخست، «انسان‌سازی»؛ زیرا انسانی که ایمانش تقویت شود، ساخته می‌شود. و دوم، «جامعه‌سازی»؛ چراکه انسان‌های مؤمن، جامعه را می‌سازند. البته این ایمان باید دارای سه قید اساسی باشد: آگاهانه، متعهدانه، و زاینده عمل. ایمانی که به عمل منجر نشود و انسان را از شرک رها نسازد، در این منظومه فاقد اصالت است.

بر این اساس، مسیر تمدن‌سازی یک فرایند گام به گام است: این ایمان اصیل است که ابتدا به «جامعه‌سازی اسلامی» منجر شده، سپس «تمدن اسلامی» را پی‌ریزی می‌کند، «اقتصاد اسلامی» را بنیان می‌نهد و در نهایت به استقرار «حکومت اسلامی» می‌انجامد. بنابراین، «حکمرانی اسلامی» با وجود «ولیّ» و به اتکای مؤمنان تحقق می‌یابد. این حکمرانی، لزوماً با در اختیار داشتن دولت تلازمی ندارد، بلکه می‌تواند مقدمه استقرار آن باشد؛ چنانکه در انقلاب اسلامی، همین حکمرانی ولایی بود که به سرنگونی طاغوت و استقرار جمهوری اسلامی انجامید. این تمایز، یکی از مبانی کلامی تشیع است. «امامت» مفهومی فراتر از حکومت است؛ چنانکه حسنین (ع)، چه حکومت در دست داشتند و چه نداشتند، امام بودند و اطاعتشان واجب بود.

چرا این شبکه ولایی باید در هر شرایطی پابرجا بماند؟ زیرا اگر این ساختار فروبپاشد، حاکمیت طاغوت جایگزین آن خواهد شد. در نتیجه، جوهر نظریه حکمرانی مستخرج از این دیدگاه آن است که برای پرهیز از شرک، مؤمنین باید پیوند خود را با ولیّ حفظ کرده، شئون حیات خود را با او تنظیم نموده و بر اساس راهبری او حرکت کنند.

بخش چهارم: نقشه راه عملیاتی: از نظریه تا کنش

پرسش ۸

در بُعد عملیاتی، این نظریه چگونه تکلیف را از دوش «دولت» به تنهایی برداشته و آن را متوجه «امت» و «مؤمنین» می‌سازد؟

پاسخ

اساس این تحول پارادایمی بر یک اصل بنیادین استوار است: اصلاح ساختارها، از جمله نهادهایی چون رسانه یا بازار، مبتنی بر اراده آگاهانه افراد است. صدا و سیما درست نمی‌شود، بازار اصلاح نمی‌گردد، مگر با اراده‌ی افراد. وقتی مردم بگویند: «ما می‌خواهیم به دستورات خدا گوش فرادهیم؛ می‌خواهیم مخاطب واقعی «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» باشیم؛ مخاطب «لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاء» و «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ» باشیم.»

مستند قرآنی این رویکرد، در ساختار خطابات الهی نهفته است. در قرآن کریم، ۸۹ آیه با خطاب صریح «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» آغاز می‌شود، درحالی‌که حتی یک آیه با عبارت «یا ایها الدوله الاسلامیه» یافت نمی‌شود. این ساختار زبانی، حامل یک پیام راهبردی است: مسئولیت اصلی اقامه دین، حتی در اموری که اجرای آن بر عهده دولت است، متوجه «مؤمنین» است.

این نظریه، که شاید در ادبیات رایج مدیریتی غایب باشد، دارای شواهد تاریخی و معاصر درخشانی است. پیامبر اکرم (ص) در طول ده سال حاکمیت در مدینه و با اتکا به جمعی مؤمن، شبه‌جزیره عربستان را متحول ساخت. امام خمینی (ره) با جمعی از شاگردان، انقلابی عظیم را به ثمر رساند. حزب‌الله در برابر رژیم صهیونیستی و حماس در شرایط کنونی، نمونه‌هایی از قدرت یک اقلیت مؤمن و منسجم هستند.

برای فهم دقیق این نظم، باید به ماهیت «ولیّ» بازگشت و دریافت که او چگونه می‌اندیشیده است. ولیّ در این منظومه، اعمال سلطه و اجبار نمی‌کند. امیرالمؤمنین (ع) در نهج‌البلاغه تعبیری شگرف دارند: «من برای [اصلاح] شما، خود را تباه نمی‌سازم.» این کلام نشان می‌دهد که رسالت ولیّ، اجرای حقیقت است، نه تأمین رضایت همگان به قیمت عدول از اصول. او برای دنیا و منافع زودگذر اقدامی نمی‌کند و برخلاف تصور رایج که سیاست را عرصه عدول از اخلاق می‌داند، ولیّ پیشوایی است که خود مرتکب گناه نمی‌شود و پیشاپیش حرکت می‌کند تا امت در پی او گام بردارد.

پرسش ۹

با توجه به فاصله میان این «نظریه ناب» و وضعیت موجود، برای عملیاتی کردن آن چه نقشه راه پژوهشی برای تبیین ابعاد نظری و ارزشی آن پیشنهاد می‌کنید؟ و مهم‌تر از آن، چه روح حاکم و الگوی معنوی باید بر کنشگران این عرصه حاکم باشد تا بتوانند تهدیدها را به فرصت تبدیل کنند؟

پاسخ

عملیاتی‌سازی این نظریه، مستلزم یک نقشه راه جامع فکری و معنوی است که ابعاد آن به گستردگی در اندیشه مقام معظم رهبری یافت می‌شود. این نقشه راه در دو ساحت قابل ترسیم است:

۱. نقشه راه پژوهشی و نظری

برای تبیین نظام‌مند ابعاد این نظریه، می‌توان محورهای پژوهشی متعددی را تعریف کرد. می‌توان از «حکمرانی و ایمان»، «حکمرانی و نبوت»، «حکمرانی و هجرت» و «حکمرانی و معاد» سخن گفت و ثمرات مفاهیمی چون توحید، نبوت و کرامت را در این عرصه کاوید. برای یک پژوهش ساختارمند، می‌توان محورهای زیر را تعریف نمود:

  • اهداف، ابزارها و مبانی حکمرانی اسلامی.
  • کنشگران و معارضان در این منظومه.
  • ارزش‌های بنیادین که آن را از سایر مدل‌ها متمایز می‌سازد؛ برای مثال، شاخص‌هایی چون «امانت» و «احسان» که در الگوی حکمرانی خوب بانک جهانی غایب است. برجستگی «احسان» در سیره حضرت یوسف (ع) تا بدانجاست که همگان او را «مِنَ الْمُحْسِنِینَ» خطاب می‌کنند.
  • شیوه‌ها و سبک حکمرانی اسلامی؛ مبتنی بر تعاون، تقوا، مشورت، رحمت و انفاق.
  • کارکردها؛ شامل اقامه دین، اقامه قسط، معرفت‌افزایی، تزکیه، حل مشکلات و سیاست‌گذاری.
  • قلمرو؛ از سطح خرد تا کلان.

این امر، باب حوزه‌های جدیدی چون «اخلاق حکمرانی» در برابر «حکمرانی اخلاقی»، «فقه حکمرانی» در برابر «حکمرانی فقهی» و «الهیات حکمرانی» در برابر «حکمرانی الهی» را می‌گشاید که هر یک ظرفیت پژوهشی مستقلی دارد.

۲. ارائه الگوی حاکم بر کنشگران

روح حاکم بر کنشگران این عرصه، «تبدیل تهدید به فرصت» است. الگوی اعلای این رویکرد، حضرت یوسف (ع) است. ایشان در عین بی‌گناهی، زندان را نه محمل انزوا و غم، بلکه به «مدرسه حضرت یوسف» بدل ساخت؛ کلاسی برای درس و تربیت. این رویکرد، از یک دلسوزی عمیق برای هدایت انسان نشأت می‌گیرد. همان‌گونه که امام خمینی (ره) خطاب به ارتشبد دوران پهلوی فرمودند: «ما می‌خواهیم تو “آقا” باشی… آمده‌ایم تو را نجات دهیم.» در منطق ولایت اسلامی، ولیّ حتی برای مشرک دلسوزی می‌کند تا او را از شرک رهانیده و به او عزت بخشد. این همان سیره انبیای الهی است که خود را «برادر» قوم خویش معرفی می‌کردند.

این الگوی معنوی، در سیره پیامبر اکرم (ص) به اوج خود می‌رسد؛ جایی که ایشان ضمن حفظ آبروی معارضان و حتی تلاش‌کنندگان برای ترورشان، یک موازنه راهبردی میان رأفت (رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ) و اقتدار بازدارنده (اذن الهی برای برخورد با منافقین) برقرار می‌کردند. بنابراین، مسیر پژوهش و مسیر سلوک در هم تنیده‌اند و تبیین نظری و تهذیب اخلاقی-معنوی، توأمان برای تحقق این الگو ضرورت دارند.

پرسش ۱۰

به عنوان گام نهایی و عملیاتی، با توجه به اینکه فرمودید «گیر ما همینجاست»، چگونه می‌توان از ظرفیت‌های موجود و در دسترس جامعه برای آغاز این حرکت استفاده کرد؟ برای فعال‌سازی این شبکه مردمی، چه طرح عملیاتی مشخصی را ترسیم می‌فرمایید؟

پاسخ

در وضعیت فعلی، ما با یک خلأ جدی در تحقق حکمرانی اسلامی به معنای مطلوب آن مواجه هستیم. نقطه کانونی این چالش، عدم اتصال مؤثر میان پژوهشگران و کنشگران و در نتیجه، فقدان یک شبکه اجتماعی فعال و منسجم است. این در حالی است که یک زیرساخت عظیم، کارآمد و رایگان در اختیار ما قرار دارد: شبکه مساجد.

طرح عملیاتی برای گذار از این وضعیت و فعال‌سازی حکمرانی ولایی، بر محوریت همین شبکه استوار است. گام‌های اجرایی آن به شرح زیر است:

۱. بازتعریف هویت مسجد: هر مسجد باید خود را مخاطب مستقیم خطاب قرآنی «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» بداند و برای محدوده پیرامون خود (ولو در حد یک یا دو کوچه) رسالت تعریف کند. این نگاه، مسجد را از یک مکان صرفاً عبادی به یک «کانون ولایت» تبدیل می‌کند.

۲. ایجاد ساختار شبکه‌ای: شوراهای مساجد به صورت سلسله‌مراتبی در سطوح شهری، استانی و نهایتاً کشوری تشکیل شوند. این ساختار، وظیفه هماهنگی، هم‌افزایی و گزارش‌دهی منظم عملکرد هر کانون را بر عهده دارد.

۳. محوریت مسجد و نقش‌آفرینی بسیج: بسیج می‌تواند به عنوان یک بازوی توانمند، ذیل محوریت مسجد، نقش خود را بازتعریف و ایفا کند.

۴. اصالت‌بخشی به مبدأ ولایت: این حرکت باید از سرچشمه حقیقی خود، یعنی «الله»، آغاز شود. استناد دائمی به آیه «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا» باید تضمین‌کننده این اصالت باشد و ویژگی‌های «الَّذِینَ آمَنُوا» که در قرآن تبیین شده، معیار عمل قرار گیرد.

۵. تقدم تبیین بر عمل: گام نخست در هر طرح عملیاتی، تبیین دقیق مسئله، گفتمان‌سازی و شفاف‌سازی چالش‌ها است. تا زمانی که این پیوستگی فکری و معرفتی شکل نگیرد، اقدامات عملی به انسجام مطلوب نخواهند رسید.

هدف نهایی، ایجاد یک پیوستگی نظام‌مند، به مثابه یک «کلاس دانشگاهی» منسجم است که در آن، نظریه و عمل در هم تنیده شده و شبکه مردمی ولایت‌محور، به صورت هدفمند و هماهنگ، به کنشگری می‌پردازد.

 

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

پیمایش به بالا